بچه ها تعطیلی ها داره تموم میشه من خیلی خوشحالم با این که توی این مدت همش کنار کسی که دوستش دارم بودم ولی اصلا موافق این تعطیلات نبودم به دو دلیل

1_دوری از دنا و آیه برام فاجعه است

2_این هفته همه ی کلاس ریاضیامون به تعطیلی برخورد کرد 

چه دوست دارین یکم از دوستیه خودم و ایه و دنیا براتون بگم:                          

خوب بچه ها پارسال وقتی تازه وارد مقطع راهنمایی شده بودم اولا بگم که دوری از پارمیس برام سخت بود و توی اون مدرسه هم تقریبا هیچ کس رو نمیشناختم فقط یکی از بچه های کلاسمون که دوست صمیمی کلاس اول ابتداییم بود توی یه کلاس دیگه افتاده بود اولهای سال با هم بودیم ......

من و ایه هم تقریبا کنار هم مینشستیم یه مرور زمان با هم دوستای خیلی صمیمی شدیم و بعد من با انیس توی اردوی شیلات اشنا شدم و حالا ما سه تا با هم صمیمی بودیم بعد یه تقیراتی توی جاهامون در کلاس ایجاد شد که ایه رفت جفت دنا نشست و با اون صمیمی شد و حالا ما 4 تا دوستایه از هم جدا ناشدنی بودیم ولی متاسفانه انیس پارسال نمونه دولتی قبول شد و از مدرسمون رفت هر چند که ناراحتم که کمتر میبینمش ولی چون موفقیتش رو میبینم از ته دلم خوشحالم براش .....

خوب حالا دیگه من و دنیا و ایه موندیم 3 تا دوست که با هم عهد بستیم که هیچ وقت قهر نکنیم

لازم به ذکر است که من و آیه حداقل روزی 100000000 بار قهر میکنیم و به 1 ساعت نکشیده آشتی میکنیم

ولی خیلی دوسشون دارم من آدمیم که زیاد با فامیا گپ نمیشم پس این 2 تا بهونه ای هستن برای شاد بودنم

بچه تنها دلیلی که من رو به مدرسه میکشونه دین دنیا و آیه اس

بچول این 3 نفر+پارمیس تنها کسانی ان که عشق من رو درک میکنن و از عاشقی من باخبراند

قدر دوستیاتون رو بدونید

کی موافقه دیگه روزامون تکراری شده هر کی داره هرروز عادات خودش رو تکرار میکنه شادی ها و خنده ها وناراحتی های هر روزمون اندازه ی همه روزایه تکراریمون شده

کی موافقه دیگه کسی مثله یه بچه ی شیش ، هفت ساله شادی نمیکنه

دیگه انگار شادی و مهر و محبت و دوست داشتن و جنگ و رقابت برایی رسیدن به ارزوهامون از بین رفته

یا

شاید هم ما دیگه دنبالشون نمیگردیم و خودمون داریم از بین میبریمشون.....

چرا دیگه هیچ کس به کسی محبت نمیکنه؟

چرا دیگه میترسیم به کسی اعتماد کنیم؟

چرا دیگه روابط بین مردم یخ زده؟

چرا کسی به کسی محبت نمیکنه که محبت ببینه؟

چرا دیگه محبت نداریم؟

چرا از بینمون رفته؟

چرا گهگاهی یادش نمیکنیم؟

چراااااااااا...........................؟

کی موافقه دنیامون دنیایه بدی و بد جنسی و .... شده؟

مگر نه تو فیلما و کتابا مدیدیم که هر کی خوب باشه میبره؟

چرا دیگه اون شکلی نیست هرکی بیشتر بدی کنه و بدجنسی بلد باشه میبره؟

چرا دیگه باور کردیم همه دارن بهمون دروغ میگن؟

چرا موقع مشکلات یادت میفته یکی اون بالاس؟

چرا اگه چندین مدت طولانی دنبال آرزومون بودیم بعد از برآورده شدنش برامون عادی میشه؟

تقصیر از کیه؟

خدامون که دیگه مارو یادش رفته و مهر و محبت نمی آفرینه؟

دنیامون که دیگه بر نمیگرده اون جایی که مهر و محبت هست و همینطوری داره دنبال خاموشی میگرده؟

آدما که دیگه دنباله مهر ورزیدن و راستگویی و شادی نیستن؟

آیا تو باور داری و موافقی......؟           بگو چرا....؟            واقعا تقصیره کیه........؟

دهقان فداکارپیرشده،چوپان دروغگوعزیزشده،شنگول و منگول گرگ شدن

کوکب حوصله مهمونونداره،کبرئ تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه،روباه وکلاغ

دستشون تو یه کاسه اس،حسنک گوسفندانشو ول کرده تویه شرکت آبدارچی شده

آرش کمانگیر معتادشده،شیرین،خسرو و فرهاد و پیچونده و بادوست پسرش رفته اسکی،

رستم‎ ‎اسبشوفرخته بااسفندیاررفته کیف قاپی وای چه برسرایران وایرانی آمد

بیداااااااااااااااار شین دنیامون سوووووخت